اونایی که تنهان بیان تو
این وبلاگ مخصوص همه س
درباره وبلاگ


سلام عزیزان خوش اومدین بفرمایید تو شام در خدمت باشیم



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 65
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 118
بازدید کل : 81089
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1


mi118.com

javahermarket

نويسندگان
شادی

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:دکتر علی شریعتی,دانلود,شعر, :: 5:35 AM :: نويسنده : شادی

شگفتا ! وقتی که بود نمی دیدم!

وقتی که میخواند نمیشنیدم...

وقتی دیدم که نبود ...

وقتی  شنیدم که نخواند...!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ایی سرد و زلال در برابرت می جوشد 

و می خواند و می نالد . تشنه ی آتش باشی . نه آب..!

و چشمه که خشکید.چشمه از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی

بخار شد و به هوا رفت. و آتش کویر را تافت و در خود گداخت.

و از زمین آتش رویید و از آسمان بارید .تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش

و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود.

از غم نبودن تو میگداخت....

*****************************

نفهمیدی

فایل صوتیشم واستون میزارم

upload/bin-coffin/file/sound1.mp3

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
 

سلام دوستان امروز واستون یه کتاب "جادو " گذاشتم دانلود کنید دختر خانوما و آقا پسرا به دردتون میخوره

نحوه ی دانلود: باید رو لینک زیر کلیک کنید بعدش یه صفحه واز میشه گزینه دانلود رو بزنین دانلود میشه

خودم تستش کردم

طلسم و کاربرد آن

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
سلام دوستان خوبید ؟ من خوب نیستم  آخه همه ی درسامو واسه کنکور خوندم جز فیزیک (کشکی) حالا باید فیزیک بخونم  ای خدااااااااااااااااا چقد سخته  چیکار کنم به نظر شما ؟
 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
غرش سهمگین آسمان...

در دلم غوغا بپا خیزد...

آسمان به ابرش می نازد...

آسمان به بارانش می نازد...

آسمان به شب و ستاره هایش می نازد...

من به چه بنازم ؟به تو ؟

به تویی که ابرهای غرورم را به باران تبدیل کردی؟

آسمان هم چنان می غرد...

  او میخواهد بگوید من هستم ...

او میخواهد بزرگی خود را نشان دهد...

من اینسان آرام نشسته ام...

با فریادهای خاموشی که هیچگاه در دلت نفوذ نکرد...

هیچگاه نتوانستم خودی نشان دهم...

حرفای خودت را زدی و رفتی به من حتی فرصتی...ندادی...

عاشق

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
شنبه : همون لحظه که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم .هرکجا میرفتم اونو میدیدم . یکبار از جلو هم دراومدیم نزدیک بود بهم بخوریم . صداشو ناز کرد و گفت ببخشید! 

من که میدونم منظورش چی بود!!تازه ساعت۹.۵هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرمو شروع به خوندن بورد کرد! آره دقیقا میدونم منظورش چیه ؟ اون میخاد زن من شه. بچه ها میگفت اسمش مریمه. از خدا چه پنهون نیست از شما   میخوام باهاش ازدواج کنم

یکشنبه : امروز ساعت ۹ رسیدم  دانشکده. موقع رفتن تو سرویس یه خانوم پشت سرم نشته بد با رفیقاش میگفتن و میخندیدن .  تازه به من گفت آقا ببخشید شیشه پنجرتونو ببندید. من که میدونم منظورش چی بو ! میخواست با خنده هاش دلمو نرم کنه که بگیرمش اسمشو میدونم اسمش نرگسه  راستش منم ازش بدم نمیاد !تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم

دوشنبه :امروز به محض اینکه وارد دانشگاه شدم رفتم سر کلاس . بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیا ازم جزوه خواست . من که میدونم منظورش چیه ؟راستیتش منم ازش بدم نمیاد . از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم!!!

سه شنبه: امروز اصلا روز خوبی نبود نه از نرگس خبری بود نه از مینا و مریم فقط یکی ازم پرسید آقا امور دانشجویی کجاس ؟ من که میدونم منظورش چی بود اما تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم آخه کیفش آبی بود احتمالا استقلالی بوده

وقتی جریانو به دوستم گفتم . گفت : ای بابا !! بدبخن اونکه منظوری نداشته . من که میدونم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه .   حالا به کوری چشم اونان بوده با یکیشون ازدواج میکنم

چهارشنبه:امروزوقتی وارد سلف شدم یهو متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو کردن.یکی از دخترای اردو از من پرسید ؟آقا دانشکده پرستاری کجاس ؟!من که میدونم منظورش چی بود  ؟اما تو کار درستی خودم موندم !!!  که چطور اون دختره منو شناخته و عاشقم شده !!!حیف که اسمشو نمیدونم .راست از خدا پنهون نست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرجور شده پیداش کنمو باهاش ازدواج کنم طفلکی گناه داره از عشق من پیر میشه!آخی!!

پنج شنبه:امروز یکی از هم دانشکده ایم به اسم احمد منو به تریا دعوت کرد! من که میدونستم منظورش ازین نوشابه خریدن چیه؟ میخاد من بیخیال مینا شم !راستش از خدا پنهون نیس از شما چه پنهون عمرا قبول کنم  

جمعه :امرز صبح در خواب شیرین بودم که داشتم خواب عروسی خودمو میدیدم  عجب شکوه و عضمتی بود!که یهو مادرم منو بیدار کرد بر نون بگیرم سر صف نونوایی یه دختر ازم پرسید : آقا صف ۵تایی ک۲مه ؟ من که میدونم منظورش چی بود اما عمرا اگه باهاش ازدواج کنم راستیتش از دختری که زیاد بره نونوایی خوشم نمیا

شنبه :امروز آماده شدم برم دانشگاه مادرم گفت نمیخاد بری دانشگاه برو بیمارستان نوارمغزتو بیار از خدا پنهون نیس از شما چه پنهون مردم میگن من مشکل روانی دارم  

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
زنان و مردان با هم تفاوت دارند در این نکته تردیدی نیس ولی بجای کیفیت های منفی زن و مرد روی نقاط مثبت آنان تاکید کنیم بیاییم از خانوما شروع کنیم : زنان مهربان . عاشق . دلسوز هستند . آنان برای فراهم کردن بهترین چیزا برای فرزند انشون از هیچ کاری دریغ نمیکنند زنان قدرت این را دارن که حتی وقتی خسته اند و نمیتوانند سر پا وایسن لبخند بزنن زنان میدانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند آنان میدانند چگونه یک دوست بیمار را تیمار کنند زنان صادق و وفادار هستند زنان در زیر ظاهر نرم اراده ی پولادین دارند زنان شادی و خنده را به دنیا ارزانی میدارند حالا نوبت مردان است : مردان برای حمل اشیا سنگین و کشتن سوسک و عنکبوتها خوب هستند
 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی

نامه عمر:

 

"از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

 

یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.

شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.

از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.

الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.

با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها (لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.

الله اکبر

خلیفه مسلمین

عمربن الخطاب"

 

پاسخ یزدگرد سوم:

 

"از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان

 

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.

من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را (ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.

این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.

یزدگرد سوم ساسانی"

 

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
مگمازلا

 

سلام با عرض معذرت بخاطر مطلبم اما میخاتستم ثابت کنم ما خانوما بی جنبه نیستیم که ایجوری شیم =>  میدونم حالا از پشت کامپیوترتون ایجوری نشستین و ... بهرحال شوخیه دیگه  

حالا بریم سراغ خانوما مثل....

۱- خاوما مثل چسب دو قلو هستند:'تصاوير

اگه دستشون با تلفن مخلوط شه ودیگر باید سیم را برید

۲- خانوما مثل رعد و برق هستن :

اول برق چشاشون میاد بعد رعد صداشون'تصاوير

۳-خانوما مثل لیمو شیرین هستن 'تصاوير

اول شیرین بعد تلخ

۴-خانوما مثل گچ هستن

اگه باهشون چن دقیقه مدارا کنید آنچنان سخت میشوند که هیچ شکلی نمیگیرند'تصاوير

۵-خانوما مثل کنتور برق میمونن

هر چند سال یه بار سن آنها صفر میشود'تصاوير

۶-خانوما مثل فلزیاب هستن 'تصاوير

هرگاه از جلو طلا فروشی رد میشن عکس العمل نشون میدن

 

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
دلم چه عاشقانه تنگ است...شلاق خاطرات برجسم بی روح زمان تازیانه میزند ...گرد و غبار روزگار گل های باغچه ی فلبم را اسیر سیاهی کرده ... از آسمان خون میبارد ... گل ها تشنه ی خون انتقامن..همه جا را تاریک مبینم...وحشت را در چشمان سایه های بی روح اطرافم مینگرم...عشق و دروغ با هم دسیسه کردن...شعله ی عشق خاموش شده ... آتش دروغ تمام هستی را در بر گرفته...میسوزاندو میمیراند..آیا آخر دنیا این است ؟!؟!؟

مرگ عشق

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:24 AM :: نويسنده : شادی
هوای غم گرفته

امروز اینجا خفن هوا غبار آلوده جوری که وقتی آدم دلش میگیره به آسمون نیگا میکنه بدتر میشه . مخصوصا صدای سوزه ی باد که بدتره . انگار داره سایه مرگو با خودش حمل میکنه !!!!!!!!!!